کد مطلب:315500 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

شیوه ی حکومت امام
روش و فلسفه ی حكومت نزد امام (علیه السلام) درخشان بود و براساس رشد و پیشرفت و جان گرفتن ملتهای اسلامی قرار داشت. به اعتقاد من، بشریت در هیچ یك از دوره های خود، حكومتی مانند حكومت حضرت را كه تا این حد، عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را وجهه ی نظر خود قرار داده باشد، به خود ندیده است و همسنگ شیوه های بی نظیری كه حضرت در این زمینه ها ایجاد كرده، شاهد نبوده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1- گسترش آزادیها: امام (علیه السلام) به ضرورت دادن آزادیهای عمومی به همه ی فرزندان امت، ایمان داشت و آن را از حقوق اولیه ی آنان می شمرد و دولت را مسؤول ایجاد آزادی و گسترش آن برای یكایك فرزندان ملت می دانست و گرفتن آزادی را از آنان موجد عقده های روانی، مانع پیشرفت فكری و اجتماعی مردم، درجا زدن و سستی و زیانهای بسیار دیگری برای آنان می شناخت. اما حد و وسعت این آزادیها و ابعاد آنها بدین شرح است:

الف - «آزادی دینی»: امام (علیه السلام) بر آن است كه مردم در اعتقادات مذهبی و افكار دینی خود آزاد هستند و دولت نباید آنان را از اعتقادات و سنتهای مذهبی خود بازدارد. مردم ملزم نیستند در همه ی امور با مسلمانان



[ صفحه 71]



همگامی كنند، بلكه در مسایل مدنی خاص و احكام مذهبی، می توانند از فقها و شریعت خود پیروی كنند.

ب - «آزادی سیاسی»: مراد ما از این آزادی، دادن آزادی كامل به مردم برای تن دادن به مكاتب سیاسی مورد علاقه و میل خود است.

دولت نمی تواند نظر سیاسی مخالف اعتقادات سیاسی مردم را بر آنان حتم كند و آنان را مجبور به دست كشیدن از نظریات سیاسی خاص خود بنماید، لیكن وظیفه ی دولت در این میان آوردن و بیان كردن دلایلی است كه نادرستی و فساد آن عقیده ی خاص را آشكار می كند، حال اگر مردم از آن نظر روگردان شدند و به شاهراه حقیقت رو آوردند كه چه بهتر و گرنه دولت آنان را به خود وامی گذارد، تا وقتی كه دست به فساد و افساد در زمین و ایجاد خلل در آزادی عمومی نزده اند، همان طور كه درباره ی خوارج این مطلب اتفاق افتاد؛ آنان تمام بنیادهای فكری و بدیهیات علمی را زیرپا گذاشتند و در تیرگی و ظلمت جهل و گمراهی فرو رفتند و مردم بی گناه را كشتند و رعب و وحشت ایجاد كردند. امام كه مدتها آنان را به خود واگذاشته بود، پس از اتمام حجت و بستن راه عذر، راه بر آنان بست و چشم فتنه را - همانگونه كه خود فرمود - بركند و سرچشمه ی آنان را خشكاند. سزاوار یاد كردن است كه از پیامدهای آزادی سیاسی، آزادی انتقاد از رئیس دولت و تمام اعضای آن است.

مردم در دلبستگیها و انتقادات خود آزاد هستند. خوارج سخنان امام (علیه السلام) را قطع می كردند و با انتقادات بی پایه و مبتنی بر جهل و مغالطه ی خود، دیگران را رنجور می كردند و حضرت را مورد هجوم تبلیغاتی قرار می دادند، لیكن حضرت علیه آنان دستوری صادر نمی كرد و آنان را به محاكم قضایی نمی فرستاد تا جزای اعمال خود را ببینند.



[ صفحه 72]



بدین گونه بود كه امام گسترش آگاهی عمومی و ساختن شخصیت شكوفای انسان مسلمان را بر همگان فرض كردند.

اینها برخی جلوه های آزادی بودند كه امام امیرالمؤمنین در ایام حكومت درخشان خود ایجاد و تضمین كردند و به خوبی اصالت روش سیاسی حضرت را كه همپای ابداع و پیشرفت است، نشان می دهد.

2- نشر آگاهی دینی: امام امیرالمؤمنین به گونه ای مثبت و فعال به نشر آگاهی دینی و گسترش ارزشهای اسلامی میان مسلمانان توجه كرد؛ زیرا سنگ بنای اصلاح جامعه و پایه ی بهبود روابط همین است. از نخستین دستاوردهای آگاهی دینی، از بین رفتن جنایت و دور شدن انحرافات و كجروی از جامعه است. و اگر جامعه از این انحرافات پاك شود به نهایت شكوفایی و پیشرفت دست یافته است.

به طور قطع ما هیچ یك از خلفا و حاكمان اسلامی را ندیده ایم كه این چنین تربیت دینی و اخلاقی را مدنظر داشته باشند، تنها امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) است كه هماره و در اوضاع مختلف، این مهم را فراموش نمی كرد؛ بسیاری از خطبه های نهج البلاغه بر ژرفای جان اثر می گذارد، آن را می لرزاند، به راه نیك خوبی و نیك جویی سوق می دهد، زیبایی، فضایل را در برابر آدمی می آراید و زشتی رذایل را عیان می كند و در نهایت، پاكباختگانی خداجو می پروراند. همانگونه كه نیك نفسانی از پاكان و صالحان مسلمان پرورش داد كه در برابر بحران ارزشها و سقوط اخلاقی ایستادند و با تفكر اباحی گری - كه در زمان حكومت امویان شایع شده بود - پیكار كردند و بر سر آرمانهای اسلامی جان باختند؛ از این سازندگان اندیشه ی اسلامی، می توان «رشید هجری» و «عمرو بن الحمق خزاعی» را یاد كرد.



[ صفحه 73]



3- نشر آگاهی سیاسی: یكی از مهمترین اهداف سیاسی مورد نظر امام در ایام حكومتش، نشر آگاهی سیاسی در میان طبقات مختلف جامعه ی اسلامی بود. مقصود ما از آگاهی سیاسی،آگاه كردن جامعه با تمام وسایل نسبت به مسؤولیت الهی، هشیاری در برابر كل مسایل اجتماعی و اوضاع عمومی است؛ مسلمانان نسبت به امور اجتماعی كه به نحوی بر سیر جامعه و پیشرفت آن اثر دارد، مسؤولند تا كندی در حركت و تفرقه در صفوف آنان به وجود نیاید و زندگی فردی و اجتماعی آنان دچار ركود نگردد.

این مسؤولیت را اسلام بر دوش همگان گذاشته و همه را ملزم به آن دانسته است؛ پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعیته». [1] .

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مسؤولیت سلامت جامعه، دور داشتن فساد از آن و عمل برای حفظ مسلمانان را بر دوش یكایك مسلمین گذاشته است. از جمله احادیث مهمی كه به ایستادگی در برابر پیشوایان ظلم و ستم، فرامی خواند، این حدیث نبوی است كه سرور آزادگان برای مزدوران، بندگان و اوباش ابن مرجانه می خواند:

«ای مردم! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هركس حاكمی جائر و ستمگر را ببیند كه حرام الهی را حلال كرده، پیمان خدایی را شكسته، با سنت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مخالفت كرده و در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز و حق كشی رفتار می كند، اگر با گفتار یا كرداری او را انكار نكند، پس حق خداوند است كه او را به جایگاه بایسته اش درآورد (و به عاقبت زشتش دچار سازد)...». [2] .



[ صفحه 74]



این حدیث شریف از انگیزه های سیدالشهداء (علیه السلام) برای اعلام جهاد مقدس بر ضد حكومت ستمگر اموی بود كه حرام خدا را حلال كرده، پیمان الهی را شكسته، با سنت پیامبر خدا مخالفت كرده بود و در میان بندگان خدا با جور و حق كشی حكم می راند.

بیداری سیاسی كه امام امیرالمؤمنین در ایام حكومت خود میان مسلمانان گسترده بود، شعور و آگاهی انقلابی بر ضد ظالمان و خودكامگان ایجاد كرد و مجاهدان دست پرورده ی حضرت و آموخته ی این روحیه را به نبرد با طاغیان برانگیخت و در رأس آنان پدر آزادگان، سیدالشهداء و برادرش، قهرمان بی همتا، ابوالفضل العباس (علیهما السلام) و گروهی تابناك از جوانان اهل بیت (علیهم السلام) و اصحاب گرانمایه ی آنان قرار داشتند كه برای رهایی مسلمانان از ذلت و بندگی و بازآوردن زندگی با كرامت میان مسلمانان بر طاغوت زمان، یزید بن معاویه شوریدند.

پیش از این بزرگان نیز، مصلح بزرگ «حصیربن عدی كندی، عمرو بن الحمق خزاعی، رشید هجری، میثم تمار» و دیگر بزرگان آزادیخواه و دعوتگران اصلاح اجتماعی، همین راه را رفتند؛ آنان بر معاویة بن ابی سفیان، نماینده ی جاهلیت زمان و سردمدار مخالفان اسلام، شوریدند و درسی را كه از امامشان آموخته بودند، به كار بستند.

به هر حال، امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) بذر عصیان و شورش علیه ظلم و طغیان را در جانهای مسلمانان پاشید و آنان را بر آن داشت تا در برابر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، ساكت نمانند و تن ندهند.

4- حذف نورچشمی ها: امام (علیه السلام) در ایام حكومت خود انواع نورچشمی ها و پارتی بازیها را از میان برد و برای هیچ كس امتیازی خاص قایل



[ صفحه 75]



نشد. نزدیكان با افراد معمولی یكسان بودند و از حقوق و امتیازات یكنواختی برخوردار می شدند. حضرت به گونه ای بی طرفانه میان عرب و موالی، مساوات برقرار ساخت و همه را به یك چشم نگریست. همین باعث شد تا موالی، دل به حضرت بستند و به امامت ایشان ایمان آوردند. امام انواع تبعیضات نژادی و نورچشمی گری را برانداخت و میان مسلمانان بدون توجه به نژاد و قومیت، مساوات عادلانه قایل شد. این گونه برابری در تاریخ ملتها و امتها بی مانند بوده است. مساوات امام، روح حقیقت و جوهر اسلام را كه از نزد پروردگار عالمیان نازل شده بود در خود داشت؛ اسلامی كه برای وصل كردن آمده است نه فصل كردن، اسلامی كه اجازه نمی دهد در میان صفوف مسلمانان رخنه ای برای تسلط دشمنان و تفرقه ی مسلمین و سست شدن وحدت آنان به وجود بیاید.

5- نابود كردن فقر: فلسفه ی امام (علیه السلام) در حكومت، مبتنی بر پیكار با فقر و دور كردن شبح منفورش از مردم است؛ زیرا فقر، فاجعه ای است كه اخلاق و موهبتهای انسانی را ویران می كند و امت، هیچ یك از اهداف فرهنگی و بهداشتی خود را با وجود فقر نمی تواند تحقق بخشد. فقر، سدی است میان امت و خواسته هایی چون پیشرفت، تحول و آسایش در جامعه. لازم به ذكر است كه از جمله برنامه های اسلامی برای حل بنیادی مسأله ی فقر كه موجب بهزیستی مردم می گردد، موارد ذیل است:

الف - ایجاد مسكن.

ب - تأمین اجتماعی.

ج - ایجاد كار.

د- از بین بردن استثمار.

ه - بستن راههای رباخواری.

و- از بین بردن احتكار.



[ صفحه 76]



اینها برخی از روشهایی است كه اسلام در اقتصاد خود مورد توجه قرار داده است و امام در ایام حكومتش آنها را به كار بست. سرمایه داران قریش تمام امكانات خود را به كار گرفتند تا حكومت امام را كه منافع و مصالح ناچیز و محدود آنان را از بین برده بود، واژگون كنند. در اینجا سخن از روش و فلسفه ی حكومتی امام را به پایان می بریم.


[1] نهج الفصاحة، ص 2163.

[2] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 80.